نگارنده: فاطمه فراهانی
در این مقاله بر آنیم تا بدانیم تعریف کودک تیز هوش چیست؟ یک هوش داریم یا چند هوش؟ وجه تمایز کودک تیزهوش با سایر کودکان در چه مؤلفههایی است؟ آیا فرد به صورت زیستی و ژنتیکی باهوش است یا عوامل دیگر نیز می تواند بر آن تاثیر گذارد؟ وراثت و محیط هر کدام چه سهمی در هوش دارند؟ آیا می توان هوش را افزایش داد؟ چگونه؟ روند تربیت کودکان تیزهوش به چه صورت است؟ اشتباه تربیتی نسل امروز چیست؟
واقعیت این است که در تعریف کودک تیزهوش اتفاق نظری وجود ندارد و به خاطر تنوع استعدادها و جنبههای مختلف هوش انسان تعریف واحدی را نمیتوان برای تیزهوشی در نظر گرفت . امروزه “تنها” به کودکان نابغهای که مسائل ریاضی را به سرعت حل میکنند، باهوش گفته نمیشود، بلکه در تعاریف رسمی از افراد تیزهوش تغییراتی صورت گرفته است:
“اولین شرط برای تیزهوشی، هوشبهر بیش از ۱۳۰ است. همچنین این کودکان در مقایسه با همسالان خود از محیطِ مشابه و از تجربههای مشابه بهتر استفاده میکنند و در انجام دادن کارها هوش و استعداد بیشتری نشان میدهند. همچنین آنها در استفاده از راهبردهای شناختی، توانایی خارقالعادهای دارند
که در مقابله با کارهای دشوار وارد عمل میشود، در اکثر مواقع تواناییهای کودکان در استدلال یعنی استفاده از اطلاعات موجود برای تولید اطلاعات جدید دو یا سه سال جلوتر از همسالان خود آنهاست.
آنها در انجام دادن فعالیتهای هوشیِ خلاقانه و هنری،
توانایی بالایی دارند. از قدرت رهبریِ بالایی برخوردارند و در حوزههای تحصیلی و علمیِ مختلف درخشش عالی نشان میدهند. برای توصیف، حل مسئله و تواناییِ کنار آمدن با یک مشکل و نظم بخشیدن به آن، خلاقیت و ابتکار بیشتری به خرج میدهند.
آنها توانایی انطباق و یادگیری، بر اساس تجارب روزمره دارند. خزانهای بزرگ از مفاهیم ذهنی در اختیار دارند و میتوانند از آنها در حل مسائل کمک بگیرند.
کودکان تیزهوش در تمام مراحل پردازش اطلاعات تواناییهای ویژهای دارند. آنها معمولاً عقاید جدید را سریعتر میگیرند، بین عقاید متفاوت شباهتهای بیشتری میبینند و قادر به کشف شباهتها در تفاوتها هستند.”
لذا طبق تعریف مذکور تیزهوشی به معنی صرفا توانایی های ذهنی نیست بلکه علاوهبر تواناییهای ذهنی، تواناییهای ویژهی دیگری را نیز در بر میگیرد. واقعیت این است که هیچ ویژگی خاصی به تنهایی نمیتواند دال بر هوش خارقالعاده باشد. بلکه ترکیب ظریفی از چندین ویژگی کلیدی است که تجمع آنها، تیزهوشی فرد را نشان میدهد.
آزمونهای اولیهی هوش صرفا مهارتهای شناختی مانند حافظه و درک مطلب را میسنجیدند، اما روانشناسان معاصر در اندازهگیریهای عملکردی،
مهارتهای مختلف را ترکیب میکنند تا یک توانایی عقلانی کلی را توضیح دهند و به دنبال یافتن مؤلفههای متعدد هوش هستند. تا جایی که مثلا هاوارد گاردنر معتقد به وجود هشت نوع هوش در انسانهاست، که مهارتهای کلامی، ریاضی، فضایی، جنبشی، موسیقایی، میان فردی، درون فردی و طبیعی را دربرمیگیرد.
آیا این ویژگی ها به صورت ژنتیکی در فرد به وجود آمده یا عوامل محیطی و نیز در رشد و ارتقای آن موثر است؟
– مدتها تصور میشد که در جامعه هوش به بهصورت منحنی نرمال توزیع میشود. بنابراین انتظار این بود که اکثر دانشآموزان ضریب هوشی متوسط یا IQ برابر با ۱۰۰ داشته باشند و تعداد اندکی نیز نمرات بالا به دست آورند. همین منحنی نرمال یکی از دلایلی بود که متخصصان را قانع میکرد تا معتقد شوند که هوش یک ویژگی زیستی است، زیرا سایر ویژگیهای زیستی مثل قد و وزن بهصورت منحنی بهنجار توزیع میشوند.
اما امروزه اسناد کافی در دست داریم که ضرایب هوشی توزیع بهنجاری ندارند، بهویژه در دو انتهای منحنی تعداد کمی از دانشآموزان ضرایب هوشی پایینتر از ۷۰ دارند، مگر اینکه یک اختلال روانی وجود داشته باشد و تعداد دانشآموزانی که در بالاترین سطح توزیع قرار دارند با ضریب هوشی بالاتر از ۱۴۰ بسیار بیشتر از آن است که براساس توزیع بهنجار انتظار میرود.
۲- همچنین تحقیقات نشان میدهد که در آزمونهای هوشی جمعیت یک نسل، بهتر از جمعیت نسل پیشاز خود نمره میآورد، در دهه های اخیر، هوشبهر مردم دنیا افزایش یافته است. اگر این کشف را با کشف قبلی در نظر بگیریم به این نتیجه خواهیم رسید که نمرات هوشی برای یک فرد جامعه ثابت نیست. این افزایش هوشبهر، نقش محیط در هوش را میرساند و اینکه با بهرهگیری از آموزش و تجربه میتوان هوش را افزایش داد. پس علاوه بر ویژگی های عصبی ذاتی، عواملِ درونِ خانواده و جامعه نیز در رشد کامل کودک تیزهوش اثر دارد.
اما اگر بخواهیم سهم ژنتیک و محیط را در افزایش هوش بررسی کنیم باید بگوییم:
تاثیرات ژنتیکی بدون شک وجود دارد. محققان اخیر نشانگرهای ژنتیکی هوش را روی کروموزومهای ۴ ،۶ و ۲۲ را پیدا کردهاند. همچنین دوقلوهای همسان، ترکیب ژنتیکی مشابهی دارند و بین هوش آنها رابطهی همبستگیِ مثبتِ نسبتا بالایی وجود دارد. برخی از مطالعات نشان میدهند که هوشبهر فرزندخواندهها بیشتر به هوشبهر پدر و مادر تنی آنها شبیه است تا به هوشبهر پدر و مادر ناتنی آنها. بدین ترتیب مطالعات زیادی صورت گرفته اند که نشان میدهند هوش یک مؤلفه ی مهم وراثتی دارد، هر چند از مفهوم ارثی بودن هوش انتقادهایی شده است.
مطالعات دیگر انجام شده در زمینهی تأثیرات پدر و مادری کردن، برنامه های مداخلاتی مربوط به کودکان دارای هوشبهر پایین و ترک تحصیل، نشانگر تاثیر محیط بر هوش هستند.
رفتار و ویژگیهای شخصیتی بزرگسالان تحت تأثیر رویدادهایی است که در سالهای نخستین زندگی برای آنها اتفاق میافتد، ازاینرو برای درک فرایندهای روانی آدمیان در بزرگسالی، یعنی ادراک، الگوهای تفکر، انگیزهها و هیجانها، تعارضها و شیوههای مقابله با آن میبایستی بدانیم این فرایندها از کجا سرچشمه میگیرد و کودکی آنها چگونه بودهاست.
آگاهی براینکه چگونه تجارب اولیه زندگی در آیندهی کودک موثر است و آن را پیریزی میکند، ممکن است ازنظر علمی به ما کمک کند تا در تربیت کودکانمان عاقلانهتر گام برداریم.
اما چگونه؟
در میان تمام موجودات، آدمی در بدو تولد ناتوانترین آنهاست و به طولانیترین دوره رشد نیاز دارد تا بتواند به کلیه فعالیتها و مهارتهای ویژهی نوع خود تسلط یابد.
یک نوزاد هشیار اما کموبیش ناتوان با سرعت شگفتانگیزی به کودک دوساله ای تبدیل میشود که راه میرود و صحبت میکند. درواقع تغییراتی که در طول دو سال اول زندگی رخ میدهد، سریعتر از تغییرات هر دوره دیگری بهجز نهماههی قبلاز تولد است. دستیابی به مهارتهای بدنی نظیر نشستن، دستدراز کردن بهطرف اشیاء، سینهخیز رفتن و راه رفتن بستگی به رسش و رشد ماهیچهها و دستگاه عصبی و قسمتهای دیگر بدن دارد. همه کودکان بدون آموزش ویژه به این مهارتها دست مییابند اما شرایط محیطی میتواند باعث تسریع یا کندی فرآیندهای رسش شود
.
تحقیقات نشان میدهد که تحریکات محیطی در این زمینه بسیار مؤثر است:
از جمله پژوهش هایی که در محیطهای پرورشگاهی صورت گرفت نشان داد، کودکان پرورشگاهی که خیلی کم جابهجا میشوند و یا فرصت ناچیزی برای حرکت در دوروبرشان دارند، دیرتر از کودکان عادی مینشینند، میایستند یا راه میروند، کودکانی که در روز، ساعتهای زیادی به اتاق بازی برده میشوند و با اسباببازیها و اشیاء گوناگون بازی میکنند،
در مقایسه با کودکانی که در رخت خوابشان میمانند، رشد بیشتری میکنند. یا مثلاً کودکانی که برفراز تختشان عروسکهای متحرک رنگین آویزان شدهاست، در مدتزمانِ زودتری دست خود را به سوی اشیاء حرکت میدهند
و با چشم هماهنگ میکنند. البته اثر تحریکات اولیه و محرومیت از آن در مورد مهارتهای حرکتی خیلی پایدار نیست اما در دیگر زمینههای رشد مثل توانایی زبانی، مهارتهای فکری و رشد هیجانی، اثر محرومیتهای اولیه پایدارتر است. این نکته ی بسیار مهم در روایات تربیتی نیز آمده است: فرزندت را رها كن تا هفت سالگی بازی كند.
و یا بازیگوشیِ بچه در دوران کودکی نشانگر فزونیِ عقل او در بزرگسالی است.
در واقع کودکانی که در سالهای اول زندگی فرصتهای زیادی را برای یادگیری داشتهاند، با آنها بسیار صحبت کردهاند، برایشان مطلب خوانده شده یا به کاوش در محیط خود تشویق شدهاند، بهطور جدی در زمان ورود به مدرسه در مهارتهای زبانی و ذهنی جلوتر هستند. همانگونه که تحقیقات نشان داد میان حرف زدن و ارتباط برقرارکردن والدین با فرزندانشان در ۳ سال اول زندگی آنان و نمرات هوشبهر فرزندانشان در آزمون استنفورد-
بینه (آزمون سنجش نرخ هوشبهر) همبستگی وجود دارد. البته ذکر این نکته قابل توجه است که داشتن برچسب تیزهوش یا تیزهوش شناخته شدن بر اساس نمرات بالا در آزمونهای هوش هیچ تضمینی برای موفقیت و بازدهی بالا در آینده نیست و اهمیت وجود یک محیط برانگیزنده و غنی و پرتحریک در سالهای کودکی از لحاظ رشد ذهنی بهخوبی نمایان است.
در تحقیقات علمی گفته میشود مغز بین ۲ تا ۶ سالگی از ۷۰ درصد به ۹۰ درصد وزن خود در بزرگسالی افزایش می یابد. افزایش چشمگیر اتصالات سیناپسی و قوی تر شدن آن به وسیلهی تحریکات و با استفادهیِ کودک از تمام حواس پنجگانه و حواسهای دیگر (که امروزه به آن اضافه گردیده است و شامل تحرک و تعادل و پریدن و پرتاب کردن و … است)
صورت میگیرد. مغز کودک همپای راه رفتن، حرف زدن، دویدن، تکان دادن جغجغه، لبخند زدن و اخم کردن او تغییر میکند. در بدو تولد و اوایل طفولیت، اتصالات ۱۰۰ بیلیون سلول عصبی مغز، در حداقل است. ولی از تولد تا دو سالگی دندریت های سلول عصبی دائم انشعاب می زنند و اتصالات متقابل سلول های عصبی خیلی زیاد می شوند و اگر دندریت ها و سیناپس ها با تجارب جدید و فراوان تحریک نشوند، احتمال رشد بهنجار مغز کودکان کمتر میشود.
پس مغز طفل به معنای واقعی کلمه آماده و منتظر تجاربی است که این اتصالات را به وجود می آورند. بنابراین مانند سایر حوزه های رشد، در اینجا طبیعت و تربیت همزمان و با هم عمل میکنند.
متاسفانه امروزه بسیاری از کودکان ما در فضای کوچک و آپارتمانی زندگی میکنند و اوقات خود را با تماشای تلویزیون و پای کامپیوتر و لپتاپ میگذرانند و به همین جهت بیشترین حواسی که مورد استفاده قرار میگیرد، حس شنوایی و بینایی است و سایر حواس (به دلایل نامعقول و نامربوطِ به دورهی سنی کودکان، مانند رعایت پاکیزگی، تمیزی، برقراری نظم و سکوت) اجازه بروز و ظهور نمییابد. در صورتی که همین بازی کردنها و لمس کردنها و تحرکات فیزیکی است که قسمتهای مختلف مغز کودک را فعال میکند و نقش بسیار مهم و مؤثری در آیندهی کودک دارد.
همانگونه که گفتیم توانایی بالا، پیشبینیکننده بازدهی کودکان تیزهوش در آینده نیست اما پایهای است که این کودکان باید ساختمان دانش خود را روی آن بنا کنند.
پس میتوان گفت تمرین زیاد، انگیزه بالا برای موفقیت،اراده برای تلاشِ بیشتر، صرف زمان و انرژی بهمنظور رسیدن به مراحل بالا، حس رقابت با همسالان و همردیفان در زمینه استعدادها و عزم راسخ برای بهترینِ خود بودن، توانایی در یادگیریِ سریعِ فنونِ عقاید یا فرآیندها در زمینه استعدادها، ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن کودک به یک فرد موفق و پربار در سالهای آتی هستند. از بین بردن این باور که کودک تیزهوش بهطور خودکار این راهبردها یا این دانش را یاد میگیرد، کار بسیار دشواری است. انگیزهیِ قویِ افرادِ تیزهوش از طرف خانواده بهطور جدی تایید و تحریک شدهاست.
آنها تیزهوشی را در کودکان خود بسیار زود کشف کرده و برای آموزش غیرمستقیم آنها در خارج از برنامه همت گماشتهاند و استعدادها را تقویت و تغذیه کردهاند. بهنظر میرسد که علاقه و حمایت خانواده در تبدیل این کودکان تیزهوش به افراد موفق، عامل اصلی بودهاست. پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که وراثت میتواند استعداد خارقالعاده را شکل دهد اما محیط باید به تغذیه و رشد آن بپردازد.
اشتباه تربیتی نسل امروز چیست؟
امروزه برخی از والدین میخواهند با فرزند خود جلوهگری کنند. در صورتی که نباید پیریزی و استحکام تربیت فرزند را فدای نمایش دادنِ کودک کنیم. به جای آن که پایهی یادگیری و آموزش در سالهای بعدی را در کودک استحکام بخشیم که مبنایِ مهم آن بازی، تجربه و کاوش در محیط است،
بعضا فرزند را دائما از کلاس موسیقی به زبان و از شنا به چرتکه و ….فرستاده و توانایی های او را به این و آن نشان میدهیم و ناخواسته لطمه ای جبران ناپذیر بر او وارد میکنیم که این آموزش زودهنگام بعدها و در سنین مخصوص آموزش خود را نشان میدهد. به زبان دیگر در سنین کودکی و قبل از دبستان یادگیری داریم اما یاددهی و آموزشِ مستقیم، خیر.
منابع:
منتخب میزان الحکمة، ص ۳۲۲
روانشناسی کودکان استثنایی، مولف و مترجم مهدی گنجی
مقدمه ای بر روانشناسی و آموزش و پرورش کودکان استثنایی، مولف غلامعلی افروز
زمینه روانشناسی سانتراک، جان دبلیو
اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبُ وَ تَرضي